نانوشتهـ‌هایـ یکـ‌انسانـ

یکـ‌انسانـ و یکـ ذهنـ، گاهـ متفاوتـ و گاهیـ آشنا!

نانوشتهـ‌هایـ یکـ‌انسانـ

یکـ‌انسانـ و یکـ ذهنـ، گاهـ متفاوتـ و گاهیـ آشنا!

استلا

خوب با توجه به پ.ن. پست قبلی به این نتیجه رسیدم که هر از چندگاهی که در سکوت به سر می‌برم و حرفی برای گفتن ندارم با گذاشتن مطالبی که به نظرم جالب میاد و یا لینک به مطالبی که به نظرم جالب بوده وبلاگم رو از حالت سکون در بیارم و سرزنده‌ترش کنم.

خب این اولین پستم در این راستاست، برید سراغ ادامه مطلب   

 

ادامه مطلب ...

عید فطر...

عید فطر آمد و ما شاد گشتیم و جهانی هم شاد گشتند، عید رو به همه دوستان تبریک میگم، 


من که اصلا اول ماه رمضون باورم نمیشد اینقدر زود ماه رمضون شده باشه، باز ما با مامان بحث داشتیم که برات خوب نیست روزه گرفتن و اون هم همش انکار میکرد، ولی خب بالاخره به سلامتی این یک ماه گذشت.


پ.ن.: الان که فکرشو میکنم می‌بینم اصلا نوشتنم نمیاد یعنی اگر بهانه عید فطر نبود هیچ چیزی تو ذهنم برای نوشتن در اینجا نداشتم، نمیدونم مشکل کجاست! 


اینجا همه چی درهمه

من الان نتم جیره بندیه  یعنی به عبارتی نتمان قراره ۱۱م شارژ بشه و  الان حجم خیلی کمی ازش مونده اینه که چون ترجیح میدم پول اضافی به حلق گشادشون نریزم خیلی کم وصل میشم تا مصرفی نداشته باشم.


میگم این سرویس وبلاگ بلاگ اسکای چند اشکال اساسی داره:

یکی اینکه لبخندکهاش با عبارات مرسوم یاهو تایپ نمیشه

دویوم اینکه باید آیکیو بخرج میدادن و حالا که پیکوفایل از خودشونه باید با این سرویس یکپارچش میکردن اونجوری خیلی کار راحت میشد.

سیوم هم که اساسی‌ترین مشکل من باهاشه اینه که سرویس وطنیه.

چهارمندش هم که مشکل پشتیبان گرفتن از محتویات وبلاگمونه که در همه سرویس‌های وطنی که من تست کردم متاسفانه این امکان نیست و اگر هم هست مثل بلاگفا به درد خودشون میخوره... (البته متاسفانه شاید بیشتر مقصر خودمونیم که یا به حقوقمون آگاهی نداریم یا میگیم بیخیال!!! در هر شکل از این سرویسها استفاده می‌کنیم، من خودم خیلی وقت گذاشتم که حتی موقتی هم از این سرویس استفاده نکنم ولی آخر کار راه حلم بلاگر و یا وردپرس شد که هردوتا هیلترن اونم چه هیلتری... )


گودر هم که به رحمت خدا رفت و دیگه استخوناش هم خاک شده... ولی واقعا گوگل میدونه در چه زمانی باید یه سرویس رو قطع کنه، یه صرفه‌جویی واقعا بزرگ برای خودش کرد و رقبای کوچیکتر رو هم درگیر بازار مصرف شده فیدها کرد. حالا یه خاطره از همون شبهای گودر خواهم نوشت تا مرگ گودر رو از زاویه دیگه‌ای هم به تصویر بکشم.


الان که مینویسم میبینم که هنوز با اینجا احساس غریبگی میکنم، من هرچی وبلاگ دارم وردپرسیه درنتیجه وبلاگ تو ذهنم فقط با اون شکلش تداعی میکنه و اینجوری یه جوراییه برام 


ها بنویسم هنوز آیا؟ 

لپ تاپم هم که مانیتورش تقریبا چند قدمیه مرگه  هرچند وقتی یه بار تصویرش کاملا تاریک میشه و فعلا تنها راه حلی که پیدا کردم اینه که چند ساعت لپ تاپ رو خاموش میکنم و دوباره درست میشه! البته ناگفته نماند که یه مانیتور اضافی هم دارم که به لپ تاپ وصلش کردم و دوتا مانیتوره هستم و هروقت مانیتور لپ تاپ از کار میوفته یک مانیتوره جهاد رو ادامه میدم  


سه‌شنبه‌ها از صبح تاااااااااا عصر کلاس دارم بعدش هفته پیش برا بچه‌ها کویز تعیین کرده بودم یهو یکیشون گفت استاد هفته دیگه ۲۱مه و تعطیله...‌ آی حال داد این خبر... اصلا یه وعضیییییییی 


پ.ن.۱: اگر چنانچه یادمان رفته است بگوییم بنا به نوشته قدیممان باید بگویم که بچه داداشمان که قرار است در آینده و احتمالا آذرماه متولد بشود دختر می‌باشد.

پ.ن.۲: جند وقت پیش این «خبر» رو خوندم و واقعا ناراحت کننده بود، گاهی خبرای از این دست آدم می‌شنوه و حتی گاهی اتفاقات کوچیکی برای خود آدم پیش میاد که تلنگریه که یادآوری میکنه که هر لحظه ممکنه هر انسانی حتی پدر یا مادر اشتباهاتی کنند که نتیجش سنگین باشه. اتفاقا همین دیروز همگی خونه ما افطار دعوت بودند خواهرم زودتر اومده بود که کمک مامان باشه و دامادجان و بچشون خواب بودن، شب که منتظرشونیم یهو میبینیم دامادجان تنها اومده  معلوم شد که فکر میکرده بچشون رو خواهرم آورده و وقتی از خواب بیدار شده با همین فکر لباس پوشیده و دیگه اتاق‌ها رو چک نکرده و اومده... حالا البته خوشبختانه هم درجا متوجه شدند و هم بچشون بچه نیست.


پ.ن.۳: خب فعلا برای افتتاح این خونه همیقدر بس است 

خانه‌ای بر باد

سلام

موقتی به اینجا اومدم و نمی‌دونم چه مدتی موندگار خواهم شد، اصلا این سرویس‌ها با ذائقه من جور نیستند.

اما خوب فعلا وقت کافی برای اینکار ندارم و همه سرویسهای وبلاگ درست درمون هم هیلترند.