نانوشتهـ‌هایـ یکـ‌انسانـ

یکـ‌انسانـ و یکـ ذهنـ، گاهـ متفاوتـ و گاهیـ آشنا!

نانوشتهـ‌هایـ یکـ‌انسانـ

یکـ‌انسانـ و یکـ ذهنـ، گاهـ متفاوتـ و گاهیـ آشنا!

این همه فاجعه، چرا؟؟؟

لازمه قبل از اینکه بخواین تصمیم بگیرین این پست رو بخونین بهتون بگم که ماجرای تلخیه و البته مرتبط با من نیست.
  

تقریبا یکی دو سال پیش یه حادثه تلخ برای یه خانواده اتفاق افتاد که یادمه بخاطر تلخی حادثه فقط در پی نوشت یک پست بصورت جزئی بهش اشاره کردم... الان هرچقدر گشتم اون پست رو پیدا نکردم اینه که مجددا اون ماجرا رو شرح میدم تا به اتفاق امروز برسم:

تقریبا دوسال پیش فکر کنم توی پاییز یا اوایل فصل زمستان بود... پدری که سالها راننده اتوبوس بود یه روز خوش رو شروع کرده بود... روز ترخیص پسرش از سربازی بود که اتفاقا گویا پسرش همین نزدیکها هم سربایشو گذرونده بود... این پدر خوشحال و سرحال میره و پسرش و یکی از دوستای پسرشو از محل پادگان سوار ماشین (فکر کنم پیکان بود) میکنه در مسیر برگشت و نزدیکی شهرمون نمیدونم چی شده و هیشکی نمیدونه ولی با توجه به توانایی و تجربه پدر در رانندگی حدس ما اینه که آقای پدر احتمالا سکته کرده بوده چون ماشین با سرعت بالا به بخشی دیوار مانند برخورد میکنه و سرعتش به حدی بالا بوده که کیلومتر ماشین روی ۱۴۰ بوده بعد از تصادف...

بر اثر این حادثه متاسفانه پسر این اقا در دم فوت میکنه و خود این آقا قطع نخاع میشه و دوست آقا پسر هم که در صندلی عقب بوده دوتا پاهاش میشکنه...

پدر خانواده مدتی اگر درست یادم باشه در کما بود و بعد هم که بهوش اومد خب یه بیمار نخاعی بود... و ایشون هم متاسفانه بعد از چند ماه فوت می‌کنند...


خب حالا برگردیم به امروز:

واقعیتش ماجرای امروز رو با جزییات زیاد نمیدونم اما تا اینجاشو شنیدم که متاسفانه دو نفر به علت غرق شدن جون خودشون رو از دست دادند، یکیشون یکی دیگه از پسران آقایی بود که در بالا در موردش صحبت کردم و اون یکی هم برادر خانم این آقا بوده که گویا بچه‌ای در سن راهنمایی بوده... اینطور که به من گفتند این آقا پسر راهنمایی داشته غرق میشده که شوهر خواهرش میره نجاتش بده که متاسفانه هردو غرق میشن...


خدا همه این عزیزان رو بیامرزه و روحشون شاد...

واقعا از این اتفاق متاثر شدم و بیشتر متاثر شدم به خاطر اینهمه بلای پشت سر هم که سر این خانواده اومده... اصلا در توانم نیست که یک لحظه هم بخوام حال مادر این خانواده رو حتی تصور کنم چه برسه به اینکه بخوام درک کنم.


خدا بهشون صبر بده 

نظرات 2 + ارسال نظر
نیلوفر سه‌شنبه 27 مرداد 1394 ساعت 02:49 ق.ظ http://mihanam35.mihanblog.com/

سلام سایتتون ازعالی یه چیزی هم اونورتره
واقعا وبسایت خیلی خوب و بروزی دارید
61615

سلام
مرسی از این همه تعریف

پرشکوه چهارشنبه 4 شهریور 1394 ساعت 02:58 ب.ظ

خیلی فاجعه بدیه خدا به این خانواده صبر بده.

بله همینطوره

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد